چند وقته اوضاعم با شوهرم بهم ریخته... هر دو آدمای منطقی ای هستیم اما وقتی بهم میرسیم بهانه گیر میشیم.. مخصوصا بعد اومدن بچه... من دچار افسردگی شدم.. حوصله هیچ کس و هیچ جارو ندارم. بهشم چند بار گفتم ک فقط به او نیاز دارم... اما اون بجای برنامه ریختن با من و زمان گذاشتن با من با دوستامون برنامه میذاره و چون تو اکثر برنامههامون قبل بچه مش. رو. ب بوده و خودمم میخوردم الان ک نمیتونم بخورم نمیتونم تو جمعی باشم ک همه میخورن و من باید بچه بغلم باشه. اما اون اصلا با چنین چیزی موافق نیست و میگه مهم اینه ک توی جمع هستی. چند بار تا الان قرارهایی ک با دوستامون گذاشتیم بخاطر همینکه برای من غیر قابل تحمل بوده اون جمع ها هی کنسل شده و هر دفعه هم شوهرم عصبانی شده.... همیشه بهم میگه با من حرف بزن اما وقتی ی سوال ازش میپرسم با سوال سوالات جواب میده مثلا دیروز میخاستیم بچرو ببریم آرایشگاه. بهش گفتم بجای ارایشگاه معمولی نمیبریمش آرایشگاه کودکان؟ گفت که 50 تومن بره تو پاچمون؟؟ یجوری جواب میده ک آدم پشیمون میشه از سوال پرسیدن... توی رانندگی هی به این و اون فحش میده... به مملکت فحش میده بعد ادعاشم میشه ک بچه من باید با ادب ترین بچه باشه... این درحالیه ک من خیلی حرف زدنامو تغییر دادم اما اون نه... و هی میگه باید شروع کنم... امشبم قرار بود بریم با دوستامون بیرون من از دیروز ک اینجوری جوابمو داد دیگه تصمیم گرفتم کمتر باهاش حرف بزنم... هر چی پرسید گفتم برام فرقی نداره.. برام مهم نیست... انقد اینجوری گفتم ک زنگ زد دوستامون و کنسل کرد... الانم رفته بیرون... شبم احتمالا خودش میشینه تنهایی مشروب. بشو میخوره و تو حال خودشه... من و بچم هم باید با هم باشیم.