دوستم شوهرش معتاد شده بود و بیکار بود دوستم می رفت کار می کرد پول در میاورد براش متادون می خرید تا ترک کنه بالاخره با فداکاریهای دوستم ترک کرد بعد شوهرش تصادف کرد یک ماه بیمارستان بستری بود دوستم تو بیمارستان به شوهرش لگن می داد اینقدر تو بیمارستان گریه می کنه پرستارا می یان ارومش می کنند روز اول . حالا شوهرش رفته خیانت کرده به دوست دوستم پیشنهاد داده رفته پشت در خونه دختره گفته من شوهر فلانیم درو باز کن بیام تو
من باردار نیستم تیکر بارداری تاریخی که من به خواستم می رسم