2777
2789

روزی روزگاری در زمان های خیلی قدیم(فقط واسه حس داستانش گفتم) از روستایی که مامان مامان بزرگم(گلشن)زندگی می کرده راهی به شهر وجود نداشتع این بنده خدا هم ماه 6 بوده و واسه یه کاری باید میرفته شهر از قضا روزی که می خواد بره یکی از پسرای ده برای کارای خدمتش می خواسته بره شهر (پسره اسمش حسینه و 18 سالشه)این دو نفر تصمیم می گیرن باهم برن خلاصه راه میفتن تو کوه و کمر و از هر دری حرف میزدن در زمن گلشن یک گاو هم با خودش داشته می برده تو شهر بفروشه  و از اون جایی که حامله بوده خیلی زود خسته میشه حسین بهش می گه بیا رو گاو بشین من مواظبتم اونم میشینه ولی خیلی سخت بود و وسط اون همه نظر و نیازی که داشته می کرده به حسین میگه این بچه تو شکمم دختره اگه منو سالم برسونی می دمش به تو خلاصه حسین گلشن رو سالم می بره می ره خدمت مقدس سرباز و دو سال بعد بر می گرده که کهنه ی نی نی رو میبینه(اسم نی نی زهراست)یک دل نه صد دل عاشق میشه کلا روز و شب رو با نی نی می گذرونده خلاصه نی نی هم حسین رو خیلی دوست داشته و واسش تاتی تاتی می کرده همون جا حسین به گلشن می گه زیر قولت نزنی من منتظر زهرا می مونم گلشن هم که فکر می کرده این جوون 20 ساله کم کم از ذهنش میفته قبول می کنه

ماه دیوانه ی من!به هوای هوست جانی و جلاد شدم!من مریضم قطعا توی دیوانه نشستی به دلم...

خب

منم قبلن چشام سگ داشت🙂🙂 اما ب مرور رفت تو اخلاقم😑😑😑😂😂😂😂میون جوشام یه دونه صورت زده که اونم تا چند وقت دیگه از بین میره 😕😕😕😕_به نظر من عشق از غرور بالاتر هستش مثلا خود من بار ها شده که بخاطر عشقی که به لواشک داشتم غرورمو زیر پا گذاشتم و گفتم تو رو خدا یه تیکه شم به من بدید        _تمام قند های توی دلم را آب کردم ... برای تویی که چایت را همیشه تلخ میخوری ... خاک بر سرت😑😑     کوتاه ترین جمله ی جهان مربوط به کرمانیاس:(قَ هَ)=(آیا در خانه قند هست)😂😂😂😂😂                        _آدما کلن چهار دسته ان :یا مَمَدن یا فاطمه یا زهران یا علی بقیه دوستای اینان😅😅😅😅😅😅😅 (توی نی نی سایت یاد گرفتم که هر کسی هر جور دلش میخواد قضاوت میکنه و هر حرفی که دلش میخواد میزنه دوست عزیزم اگه نظرت مخالف منه ریپلی نکن سعی میکنم جوابتو ندم اما اگه رو اعصاب راه بری قول نمیدم که .... 🙂) دوستتون دارم😊❤🌹

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

خوب😃😃😃

زنی که صاحب فرزند نمیشد؛ پیش پیامبر زمانش می‌رود و میگوید: از خدا فرزندی صالح برایم بخواه.پیامبر دعا میکند ، وحی میرسد که آن زن را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود.سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید  که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش میبیند.با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد؟او که بدون فرزندخلق شده بود!؟وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند، از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواری است به نام اعتماد. پس اگر دوست داری به آرزويت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن ....هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست!زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد.ای کاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدامیشه برا سلامتی تو دلیم یدونه صلوات بفرستین 🌷🌷
عجب ، زنشو خودش بزرگ کردن !!!!

اول ادامشو بشنو بعدم 

زنی که صاحب فرزند نمیشد؛ پیش پیامبر زمانش می‌رود و میگوید: از خدا فرزندی صالح برایم بخواه.پیامبر دعا میکند ، وحی میرسد که آن زن را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود.سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید  که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش میبیند.با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد؟او که بدون فرزندخلق شده بود!؟وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند، از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواری است به نام اعتماد. پس اگر دوست داری به آرزويت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن ....هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست!زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد.ای کاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدامیشه برا سلامتی تو دلیم یدونه صلوات بفرستین 🌷🌷

تا این که زهرا 6 سالش میشه حسین 24 ساله با مامانش میاد خواستگاری و کل ده بهش می خندن ولی گلشن واسه زیر حرفش نزنه این دوتا رو نامزد می کنه و زهرا اصلا حالیش نبوده قضیه چی هست و کلا حسین رو خیلی دوست داشته چون باهاش بازی می کرده تا این که زهرا وقتی 8 سالش میشه رفته بوده تو رودخونه حموم و بر می گرده تا تو خونه می شینه یه دفه یه چادر سفید می ندازن روسرش همه داد میزنن مبارکه مبارکه...

زهرا حاج و واج فکر می کنه عروسی یکی دیگست اینو اشتباه اوردن رو می کنه به حسین می گه پس عروست کو اونم می گه عروس من تویی خوشگل خانوم...


ماه دیوانه ی من!به هوای هوست جانی و جلاد شدم!من مریضم قطعا توی دیوانه نشستی به دلم...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792