باباشون رفت با بابای دختره حرف , فهمید بابای دختره رو حساب شوخی گرفته , باباشم اومد به پسر نخبه گفت , اونم بلند شد گفت مامان تو باعث همه اینایی و کلی حرف زد , بعدم باباشون یه سیلی بهش زد
اون پسره هم ارغوان گفت میره مهمونی برد رسوندش تو راه بهش شک !
ببخشید من خیلی نگا نمیکنم , اسماشون تو ذهنم نبود , فقط ارغوانو یادم بود , انشالله که فهمیده باشی چی گفتم