سلام بچه ها چرا شوهر من اینجوریه ...خیلی بی ذوقه...منم سر چیزی ذوق کنم ضایع ام میکنه....دفعه اول که باردار. شدم کلی جلو همه ضایع ام میکرد با اینکه همیشه میگفت چرا حامله نمیشی ...حامله هم شدم اصلا ذوق نکرد که هیچ هی جلو بقیه تیکه میروند مخصوصا جلو جاریها همش میگفت من دختر نمیخوام و بدنیا بیاد کمک نمیکنم و درحالی که جاریمم حامله بود ولی شوهرش واسش میکرد...ولی تو سیزده هفته سقط شد خود به خود......تازه بعد سقطم هی تیکه مینداخت مثل چی شده بودی داشتی میکردی.....باز تازه باردار شدم وقتی بهش گفتم خونه نبود وقتی اومد هیچی نگفت گفتم چرا ذوق نکردی گفت باید برقصم مگه...الانم حالم بده اومدم خونه مامانم اینم هی تیکه میندازه نمیام و سختمه و برگرد خونه و اصلا ذوق ندارم یه بار گفتم اگه سقط شه چی گفت شد که شد......خسته شدم...حالم بده ولی اصلا نمیفهمه..همش میگه ناز میکنی...... به خدا نه هدیه میخوام نه گل نه چیزی فقط مهربونم باشه
آخه بردارش همچین واسه زناشون جون میدم که چی ولی من ....با این که من تنها کسی بودم که واسه هیچی سخت نگرفتم مهریه ام هم کمتر از همه است
من بودم جلو همون جاريام جوري جوابشو ميدادم كه از خجالت خودش زبونش بند بياد
از الان افسرده شدم
نمیتونم .....همه طرفشن فقط اینجوری خودمو کوچیکتر میکنم
شديدااا بي محلي كن
آخه بارداریامم خیلی بدجوره همه مرض ها رو میگیرم ویار شدید دارم .....
اصلا واسش مهم نیس اینجوری راحتترم هست کلا خودش همیشه مهمه
من میفهممت ولی خبر خوب این كه همدرد تو توی جامعه زیاده عزیزم از صدتا یكیشون به زور اهل ذوقه! منم یه نامزد داشتم دیونم كرد مث ماست بود خداروشكر تموم شد! شمام حساس نباش محلش نده
باید سربارداری اولت جلو جاریات بهش میگفتی اسگول هرچی بکاری همون درمیاد
خودتو جلوی دوست و دشمن سبک نکن
سربارداری اولم یه دفعه به شوخی گفتم استرس داشته باشم بچه سقط میشه خیلی رک گفت به درک ....خودم که سالمم چیزی که زیاد بچه
خوب یکم فاصله میزاشتی بعد دوباره باردار میشدی شاید فعلا بچه نمیخواد
بعداز عروسیم جاریم حامله شده بود منم تازه دوماه بود رفته بودم خونه خودم خیلی رک میگفت چرا هنوز حامله نشدی یه دفعه هم گفتم من دختر دوس دارم با یه لحن بد گفت تو حالا حامله شو حیووونم شد شد
