من که حامله شدم ناخواستع بود و خیلی اتفاقی شد تو عقد بودم بعد شوهرم و خونوادش گفتن بنذازش من نذاشتم هزارتا بدبختی کشیدم و هی شوهرم غر زد من تو ماه عسل ویار شدید بودم اقا میگفت همه میان ماه عسل کیف دنیا رو میبرن ما همش بیمارستان بودیم یا خرید خوراکی دفعه اول تو سونو گفتن بچه پسره دفعه بعد گفتن دختره باز شرو کرد غر زدن و جدا کرد جاشو فلان منم عصبانی شدم گفتم میرم میندازمش خستم کردی من که تنها نیوردمش گفت غلط میکنی میکشمت کاری کنی دیروز درد داشتم شیاف زدم اومد اشغالشو دید داروها رو برداشت زیر فحشم کرد که میخوای بلا بیاری سر بچه من درد داشتم چیزی نگفتم گریه میکردم...
منظورم این مدل ترسوندن نیست...اگه دست بهت زد خودتو بزن به غش برو بیمارستان بعدم بگو میخوام برم پزشک قانونی ببینم به چه حقی با زن حامله اینطوری میکنی ...اینجوری بترسونش بزار بدونه حمایت کننده داری و زن قوی هستی
خوشا بحال کسیکه ایمان و اعتمادش را به من از دست ندهد.
نمیتونم یاد ندارم بازی کنم متاسفانه یه ویژگی بدیم که دارم دلم نمیخواد ترسمو نشون بدم گریع نمیکنم میریزم تو خودم. بعد میبینم قلبم داره از جا کنده میشه سرتق میشم لجباز میشم متاسفانه