سلام به ماماناي گل، اول بگم فقط ميخوام يكم با حس مامان شدن اشنا بشم دليلشم اينه كه خودم به شخصه مخالف صد در صد بچه دار شدنم، ولي امروز با مامان يك عدد گوله اتيش توپلي حرف ميزدم كه اونم مخالف بچه بوده ولي الان ميگه كاش زودتر مياوردم، بيشتر دوست دارم نظر كسايي رو بدونم كه مثل من فكر ميكردن، چه حسي داره وقتي ميفهمين باردارين؟ يا وقتي بچه داره توي وجودتون رشد ميكنه، كسي هست حتي بعد از بچه دار شدن باز هم علاقه اي نداشته باشه؟
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت.گوشت بدن خود را میکند و به جوجه ها میداد.زمستان تمام شد و کلاغ مرد و جوجه ها نجات پیدا کردند و گفتند خوب شد مرد خسته شدیم از این غذای تکراری.
من الان دو تا دارم.یکی یه دونه هم بودم..الان باورم نمیشه گاهی که این من ام که دارم این کارهارو برای بچه هام مبکنم..انجنان عشقی خدا تو وجود مادرها میگذاره که اصلا نمیشه وصف کرد..یک عشق متفاوت ..برای همین قبل بچه دار شدن نمیتونی اصلا تصور درستی داشته باشی.
من هم از بچه ها خوشم نمیومد .عمرا بچه ای رو بغل میکردم یا لپشو بگیرم ..بدم میومد .اما بچه ی خودم نه .می میرم براش .اگه پولدار بودم ۳_۴تا بچه به دنیا میاوردم
دوران بارداریم خوب بود دوست داشتم ولی بعدش دنیا اومد انقققد ک واسم سخت بود و هست لذت بخش نبود .کلا اون شیرینی ک میگن رو من درک نمیکنم از دید من جز دردسر چیزی نیست
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت.گوشت بدن خود را میکند و به جوجه ها میداد.زمستان تمام شد و کلاغ مرد و جوجه ها نجات پیدا کردند و گفتند خوب شد مرد خسته شدیم از این غذای تکراری.