سلام دوستان گلم بابامووچهل روزه از دست دادم تو تاکسی ایست قلبی کرد. بنده خدا سر ارث با برادر زادههاش درگیر شده بود از دست اونا دق کرد یه سالی شده بود همش میگفت فقط میدیدم شماها رفتین سر خونه زندگیتون من و خواهرمو میگفت من ۳۰ام ابجیم ۳۲ هر دو شاغلیم ولی علی رغم واشتن خاستگار تا الام مجردیم افسردگیگرفتم از اینکه هم بی پدر شدم و همینکه پدرم به ارزوش نرسید ما رو عروس کنه تصمیم گرفتم نماز شب بخونم تا بلکه حاجتروا بشم . کسی هست از نماز شب حاجت بگیره .