سلام دوستان نی نی سایتی. من خیلی خستم. واقعا دو سه روزه احساس میکنم که دیگه هیچ امیدی به هیچی ندارم. من از ۸ تا ۲۰ سالگی در گیر قلبم بودم و بماند ولی ۶ سال پیش در اوج تنهایی با ی آقایی از طریق واسطه آشنا شدم. همه چیز بینمون خوب بود خیلی همو میخواستیم بعد ۲۱ ماه ازدواج کردیم و به خاطر شرایطی که داشتیم ۱۸ ماه عقد بودیم. اینم بگم که خونواده هامون از همه لحاظ زمین تا آسمون باهم فرق دارن ولی خودمون نه. خیلی خوب بود اینقدر که بابام از تنفر نسبت بهش به علاقه رسید واقعا در حقش مثل پسرش دوسش داشن همه چیز خوب بود واقعا خوشبخت بودیم خدا هوامونو داشت و خلاصه ۱ سال بعد ازدواج یک شب فهمیدم بهم خیانت کرده اونم ب خاطر دوستش. فهمیدم دعوا شد بحث شد و خیلی بدتر از این چیزا. از همون موقع قول داد درست میشه ولی نشد رفیق بازیاش بیشتر شد و خونوادشم بماند که چقدر نمک رو زخم هستن. دقیقشو بخوام بگم ۱ سال و ۱۰ ماهه هی ام روز فردا میکنه. چند وقته با دختر در ارتباط نیست ولی دوستاش همشون لات هستن. الانم همش میگه ی علطی کردم دارم درستش میکنم ولی نمیگه چی هی امروز و فردا میکنه. من دوسش دارم خیلی اونم میگه داره ولی رفتاراش نه.۱۸ ماه پیش باردار شدم ولی اینقدر که یک شب بهم فشار اومد تنهایی رفتم درمانگاه اصلا نفهمیدم کی خونریری کردم و خلاصه دیگه از اون موقع بچه دار نشدم. الانم میدونه واسه استرس بده ولی به شوخی گرفته. خسته شدم. میخکام ازش بکنم. ولی خاطرات خوشمون نمیزاره. دیگه امید ندارم. خسته شدم. پس ای خدا کجاست؟؟
کاش میشد اینده رو دید. اینده با بعضی ها و اینده بدون بعضی ها....
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من تو شهر خودممو غریبم. طبقه بالا خامواده. ی برادر و زن برادر جوون دارم ولی غریبم. خواهر جوون دارم و غریبم. کلی فامیل ولی غریبم. آخع ادم چقدر باید بدبخت باشه
کاش میشد اینده رو دید. اینده با بعضی ها و اینده بدون بعضی ها....
من از روز اول بدبختی کشیدم. کدوم بچه ای که تا شیش مادرش نفهمی بار داره؟؟ من خیلی بدبختم.
الهی بگردم ما زنها کلا بدختیم
من بابام که رفت سر مامانم زن گرفت ولی بعدش زن دومش مرد از اون موقع دیگه باهاش کاری ندارم قبلش هم من به زور داد به پسرعمه ام حالا درسته شوهرمو دوست دارم ولی اونم تو شرایط سخت زندگیم منو رها کرد و...تو این شهر غریب اگه مریض بشم کسیو ندارم حتی ببرتم دکتر یا مث زنهای دیگه نازمو بکشن دلم از هر چی مرده پره
همه درها رو بستی روم اخه تا کی بشینم این گوشه دری واشه؟؟😔