2733
2734
عنوان

من از بچه دار شدن می ترسم

| مشاهده متن کامل بحث + 7840 بازدید | 49 پست

بچه لذت زیادی داره من دو تا پسر دارم هر وقت می خندن تو هم باهاشون می خندی آنقدر لذت داره که ارزش سختی کشیدن داره 

تو قراره اونا رو تربیت کنی اونا مثل خمیرن که راحت حالت میگیرن..باور کن موفقیت اونا آنقدر لذت بخشه ،پسرم کلاس هفتم و اون یکی پنجم میره امسال الحمدلله  تو درسا موفقن رشته قرآن  فعالیت می کنن و پسر بزرگم رو یه ماه پیش شبکه قرآن دعوت کرد ...افتخار واسه والدین هستن  

شما خوبی ها رو نمی بینی و فقط نقاط منفی رو می شماری ..

زندگی با بچه رنگ دیگه ای هست یه لحظه هم شک نکن 


 پس توکل به خدا چی میشه ...ان  شاء الله هیچ بچه ای در آینده باعث ننگ نشه واسه نام همین طور 

نگرانیت منطقی و طبیعیه گلم منم خیلی میترسم مخصوصا با این اوضاع مملکت از آینده بچم میترسم و اینکه نمیدونم میتونم از پس مسئولیت سنگین مادری بربیام یا نه.😥

عشق مثل جنگ می مونه...شروع کردنش راحته...تموم کردنش سخته...فراموش کردنش محاله...
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



عزیزم موقع ازدواج هم این ترسها هست نکنه معتاد بشه نکنه بد اخلاق باشه نکنه اختلاف فرهنگی داشته باشیم و یه عالمه نکنه دیگه شما هر کاری بخوای انجام بدی همینه و بنابر این ساکن می مونی ولی تو زندگی باید ریسک کرد

باردار نیستم تیکر زدم اگر خدا خواست این ماه پری نیاد و تیکرم واقعی شه😍😍😍😍❤❤❤❤ . راضی ام به رضای خودش😇😇😇
2731
به هر حال مادر شدن کار راحتی نیست. باید ببینی اهل کارای سخت هستی یا نه

آره 

از خودم تعریف نمی کنم ولی خیلی آدم صبور و اهل قناعتیم . 

ولی زیاد عصبی میشم، زیاد فکرهای منفی می کنم و کلا... شادی هام کمه

عزیزدلم شما اینهمه احساس تنهایی و ترس دارین چون هنوز خدا رو به عنوان تنها قدرت جهان نپذیرفتین، وقتی ...

خانمی من توی بچگی یتیم شدم و مهربونی خدا رو بیشتر از افراد معمولی درک کردم حتی!

مادرم از بعد تولد ما افسردگی های شدید بارداری گرفت که هنوز هم گریبان گیرشه.

با وجود همه سختی هام توکل کردم درس خوندم ازدواج کردم . ولی واقعا تو این برهه از زندگیم فقط آرامش می خوام. بعد اون همه طوفان دلم ساحل میخواد...

نه عزیزم. باردار نیستم. 


من الان دوروزه فهمیدم باردارم.. سه سال عقد بودم و هنوز یک ماه نیست از عروسیم میگذره... منم خیلی ترس و استرس دام. حالا که خدا این نی نی رو بهم داده انشالله توانایی نگهداری و یه مامان خوب بودن و بهم بده و سالم برام نگهش داره انشالله

مادرشدن خیلیم شیرینه جذابه بنظرم‌اتفاقا توشهر غریب هر چ زودتر بچه بیاری بهتره از تتهایی درمیایی من ب ...

دست تنها؟ میشه واقعا؟

میترسم اونقدر درگیر بچه م بشم شوهرمو فراموش کنم

عزیزم موقع ازدواج هم این ترسها هست نکنه معتاد بشه نکنه بد اخلاق باشه نکنه اختلاف فرهنگی داشته باشیم ...

بله . موقع ازدواجم هم خیلی ترس ها داشتم. ولی واقعا احساس تنهایی میکردم تو مجردیم و نیاز به همدم و حامی داشتم

بنظرم ترسات كاملا طبيعيه بااين وضعيت اقتصاد و جامعه.الان همينكه بتونيم به اينده خودمون اميدوار بشيم اونم نه اينده دور مثلا يك ماه ديگمون خيلي كارمهمي كرديم بچه پيشكش

یک روزی که خوشحال تر بودم می آیم و می نویسم کهاين نیز بگذرد مثل همیشه که همه چیز گذشته است

عزيزم فكرنكن بچه بزرگ ميكني عصاي دستت بشه

فقط براي لذت خودت بچه بيار

براي اينكه رشد عجيبي ميكني

براي اينكه احساساتي رو تجريه ميكني ك حس ميكني تاآسمون ها بالا رفتي

و ....

هيچوقت ازش توقع هااااا نداشته باش

ك اگه براورده نشه از خودت يه موجود غروغرووو و منت گذار بسازي....

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687