2777
2789
عنوان

داستان زندگی من .عبرتی برای دیگران

18278 بازدید | 312 پست

دوستان زیادی منو توسایت از قدیم میشناسن و قبلا داستان زندگی من تاپیک داشت

ولی دیدم عضوهای جدید زیاد شده تو سایت

دوست دارم داستان زندگیمو بگم واستون

که واقعا آموزنده اس

فقط تند تند تایپ میکنم واستون ..

آدمی است دیگر ...گاهی دلش میگیرد

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

تا زمان مدرسه 

یه دختر درسخون بودم که فقط سرم تو درس و کتاب بود

دختر بودم شیطون و سر و زبون دار و درسخون

جر درس و مسیر خونه و مدرسه چیز دیگه ای رو نمیشناختم

تا اون سن حتی تنهایی سر کوچه نرفته بودم 

سال اول کنکور رشته فنی مهندسی یه دانشگاه دولتی تراز اول قبول شدم

و از شهر سکونتم دور شدم

تازه داشتم استقلال و تنها زندگی کردن و زندگی مجردی تو خوابگاه رو مزه مزه میکردم

آدمی است دیگر ...گاهی دلش میگیرد

چون قیافه خوبی داشتم و خوش سر و زبون بودم و زیاد اهل تحویل گرفتن پسرا نبودم

زود تو دانشگاه کانون توجه شدم

هرجا میرفتم خاطرخواه پیدا میکردم

از بچه درسخونا و مثبتای دانشگاه گرفته تا پسر شیطونای دانشگاه دلشون میخواست باهام دوست بشن

اما من اونقدر صاف و ساده بودم

اینقدر دنیام کوچیک بود

که حتی حرف زدن با پسر واسم گناه محسوب میشد

آدمی است دیگر ...گاهی دلش میگیرد

بزرگترین اشتباه زندگیم همون چشم و گوش بسته بودن من بود

کاش اینقدر ساده و چشم و گوش بسته نبودم

ترم یک دانشگاه گذشت

دورم شلوغ بود

عادت کرده بودم همیشه یه خاطرخواه سمج داشته باشم

یه جورایی غره به خود شده بودم

فک میکردم خواستنی و مطلبوم

همیشه کانون توجه ام

همیشه جذب میکنم بقیه رو

اما خودم از کسی خوشم   نمیومد

فقط دنبال درس و هنر بودم

میخواستم پیشرفت کنم

تا اینکه یه پسر سمج امون منو بریده بود..ول نمیکرد..خواستگارم بود...

هرکاریش میکردم ول نمیکرد

تا اینکه دوست هم اتاقیم پیشنهادی بهم داد

گفت با این پیشنهاد میتونی اون پسر و دک کنی

آدمی است دیگر ...گاهی دلش میگیرد

دوستم گفت با یک پسر آشنا شو و دوست شو

وقتی تو دانشگاه با پسری دیده بشی

دیگه بقیه دست از سرت بر میدارن

و نمیدونم چرا من این پیشنهاد احمقانه رو جدی گرفتم

بچه بودیم

18 ساله بودیم

به نظرمون ته راه حل فیلسوفانه همین بود

آدمی است دیگر ...گاهی دلش میگیرد

تو همون مقطع

یه پسر 27 ساله

متین و موقر و چشم عسلی 

بهم پیشنهاد آشنایی داد

درسش تموم شده بود

برای کارا فارغ التحصیلی اومده بود دانشگاه

که منو دید و خوشش اومد

چقدر قشنگ حرف میزد

چقدر مرتب بود

به نظرم چقدر فرق داشت با اون بچه جقله های سال اول و دومی

گزینه خوبی بود انگار

آدمی است دیگر ...گاهی دلش میگیرد

با اینکه میدونم چی میشه و من الی جون و میشناسم و از قدیمیای سایته ولی زحمت بکشید یه لایک ریز بزنید تا برم خوراک لوبیام و بپزم و بیام .سر بی شام زمین نزاریم 

سه چهار تا بیشتر نزنید خخخ

اللهم عجل لولیک الفرج

ولی بازم ته دلم خواستم ناز کنم واسش

انگار یه جورایی دوست شدن واسم سخت بود

ناز کردم

اما اون نازمو میخرید

هرجوری ناز میکردم اون بیشتر طالب میشد

بالاخره قبول کردم باهاش برم کافی شاپ

چقدر تو کافی شاپ قشنگ نگام میکرد

انگار یه مجسمه دیدنی جلو روش بودم

از نوک پا تا فرق سر منو برانداز میکرد

انگار باورش نمیشد جلوش نشستم

آدمی است دیگر ...گاهی دلش میگیرد

منم ته دلم انگار یه چیزی تکون خورد

حس کردم یه پسر جا افتاده جلو رومه

که میتونم بهش تکیه کنم

مودب حرف میزد و متین

منم مسخ بودم انگار

تو عمرم با پسر بیرون نرفته بودم

بعد کافی شاب 

تو تاکسی

بهم گفت میای بریم خونه دوست من؟

یهو انگار آب یخ ریختن روم

خودمو جمع و جور کردم

گفتم راجب من چی فکر کردی

گفت الکی گفتم فقط خواستم امتحانت کنم


آدمی است دیگر ...گاهی دلش میگیرد
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز