سلام.قبل هرچیزی بگممن با اکانت خواهرموارد شدم حس عضویت نداشتم.
بچه ها من مجردم حدود هفت هشت ماه پیش از طریق اینستا با یه پسری اشنا شدم چند ماه باهم دوست بودیم که همشمدعوا داشتیم اما همو دوست داشتیم. بعد کلا کات کردیم تا اینکه یماه پیش باز شروع کرد هی گاهی پی ام میداد در حد حال پرسی. هفته پیش ازم خواست بریم بیرون منم قبول کردم و قرار شد من و دوستم با اونو دوستش بریمگردش چند ساعتی باهم بودیم ولی دسته جمعی خوش گذشت.
بعدکهمنو رسوند خونمون پی ام داد چرا یجوری بودی امشب انگار درونت غصه داشت گفتم نه جوری نبودم (واقعا هم جوری نبودم کلی هم گفتیم خندیدم) بعد گفت واقعا که مثلا بعد کی وقت همدیگرو دیدیم منم گفتممثلا قرار بود چیکارکنم؟؟؟
بعد شبش یه گروه زد هممون رو برد ۴ نفری.
بعد کلا ازون روز یعنیدیروزکه بیرون بودیم تو پی وی من کلا چند تا جمله راجع به دوستمگفت چوناولین بار بود میدیدشو گفت یکم یچه بازی کرد و اینا...
دیگه هیچینگفت
اصلا نمیاد پیوی
موندم حالا پس چرا اصلا گفت بیا همدیگرو ببینیم.