😑 اونروز رفتم بیمارستان nst بدم. یه خانم ساده روستایی اومده بود ۴۰ هفته و شش روزش بود درد زایمان نداشت و nst بچه خراب بود باید بستری میشد دکتر احمق کشیک رو به ماما گفت من تا کی وایسم این بزاد. بگو یه چیزی بخوره دوباره نوار قلب بگیر. کی میخواد اینو بزائونه.
ماما دلش سوخت به زنه گفت برو بخواب بیام تحریکت کنم. وای یک جیغ ویغی میکرد تازه یه سانت باز شده بود
گفتم این بیچاره هایی که سر و زبون ندارن چه میکشن تو این بیمارستانا اینقدر اعصابم خورد شد. من ۳۶ هفته بودم ماما بهم گفت بچه توام بالاس اگه نمیخوای مثل این شی برو پیاده روی! یه استرسی هم کرد تو جون من
فردا میرم پیش دکترم که سزارینم رو اوکی کنم