شوهر من پیش یه درمانگر خانم می رفت یه جورایی خودم معرفیش کرده بودم یعنی نمی شناختمش ولی درمانگر خودم به اصرار من معرفیش کرده بود و به اون اعتماد داشتم . اولش به نظر همه چی خوب بود ولی فقط یه مدت کوتاه . می دیدم خیلی اصرار داره همسرم بره پیشش حتی اگر مسافرت بودیم خودش را می رسوند که یک جلسه هم از دست نده خب من حساسیتی به خرج نمی دادم . بعد متوجه شدم همسرم خیلی مصره که به تیپ و قیافش برسه خب می دیدم اما باز کاری نداشتم اما یواش یواش اختلافاتمون خیلی زیاد شد یه بار تو حرفاش وسط یه دعوا گفت خانم درمانگرش بهش گفته تو چون تجربه نکردی که زنها از سرو کولت برن بالا و زنهایی که همه چی بهت میدن و هیچی ازت نخوان ، چسبیدی به این زن و زندگی