الانم باپسرنوزادم تنها اومدم خونم خیلللی دلم گرفته انقد مهربوووون بود بمیرم براش میخاست بیاد خونه جدیدمو ببینه همش به مامانم میگقت فلان چیزو بگیر ازطرف من کلی ذوق داشت برای همه چیزمون بیش اندازه مظلوم مهربون بود پریروزحالش بد شد بردن بیمارستان دیروز میخاستم برم ملاقاتش من خاک برسر نرفتم چون گفتن حالش خیلی خوبه فردامرخص میشه ولی امروزصبح قلبش وایساد .توروخدا برای شادی روحش فاتحه بخونید .قلبم گرفته پریروز خونه مامانم بود میخاستم برگزدم خونم بوسم کرد همیشه کلی بوسمون میکرد ولی من خیلی بی احساس بوسش کردم چون بچه ها خستم کرده بودن نمیدونستم اخرین باره میتونم اغوش گرمشو داشته باشم چرا اخه .