دقیقا زندایی شوهر من عوضی ی سری سر سفره جوجه کباب بود غذا پدرشوهرم داشت برای من گوجه میزاشت گفتم ممنونم یدونه کافیه یهویی گفت بزار توی بشقاب مرتضی(شوهر من)اون گوجه نداره.
منم با لحن بدی گفتم مرتضی گوجه داره نمیخوره شما حواست به بشقاب شوهرت باشه.
ینی ی کلمه حرف میزد میزدمش عوضی رو اشغآل اینقد خودشو ب شوهرم میاله
اه یادم افتاد باز