یه بار یکی از همکارای مامانم باردار بوده و به شدت و تعداد زیاد درگیر گو ز بوده😁 یه شب که پدرشوهرش از مکه میاد کل فامیلو دعوت میکنن که برن واسه شام... شوهرش میگه تو فقط یه گوشه بشین تکون نخور من جای تو کمک میکنم فقط جان خودت ابرومونو نبری😁😁 اینم میشینه و هی خواهر شوهرو جاری هاش میان و میرن سفره میچینن متلک میندازن این بیچارم معذب میشه پامیشه کمک کنه اولین دیس برنجو که میذاره یه دونه از اون گنده هاش ول میده😂😂 میگه پدر شوهرش اینقدر میخنده که به گریه کردن میوفته اخرشم واسه معذرت خواهی از عروسش بهترین هدیه ای رو که واسه زن خودش اورده بودو میده به عروسش و معذرت خواهی میکنه🤣🤣