براش زجه میزدم خون گریه کردم باباش با دو تا وعده کاری کرد بچه گفت من پشت بابامم پدری که خبر نداشت بچش تو چه حاله که اگه بخاطر بچه اون نبود من بیشتر به باباش میرسیدم ول کن این بی چشم و رو هارو
حالا بهم میگفت مامان همه جا با اختلاف سن کم وقتی یه جا گفتم دخترمو بزار ببینم گفت مگه تو مامان منی گفتم حلالت رکسانا که با این سن من اینهمه لباس زیر تورو حتی شستم
منم دخترم و از پرورشگاه آوردیم یک هفتش بود آوردیمش العان4ماه و نیمشه.میترسم از حرفاتون و اتفاقایی که براتون افتاده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
