خوش بحالت
من مادر شوهرم عشق دختراشه و زیاد اونطور که باید باشوهرمم خوب نیست جه برسه به من
ماملنمم که عشق پسراشه و عملی میبینم
یه چیزی بگم بخندی
چند شب پیش خودم زنگ زدم مامانمو بابامو گفتم شام اومدن خونمون
از خونشون دوتا تی تاب برا پسرم ودخترم آورده بودن
وقتی رسیدن بهم گفتن که زن داداشت رفته خونه باباش اینا اساس کشی دارن وبرادرت تو خونه تنهاست داشتیم میومدیم زنگ زد بهمون و هرچی بهش گفتیم اونم بیاد خونه تو قبول نکرد
من چیزی نگفتم رفتم یکم برنج به برنجم اضافه کردمو زنگ زدم به برادرم که چرا تنها نشستی پاشو بیا خونه مااونم بعد یکم تعارف قبول کرد و اومدش
بابام زنگمون را که زدن فکر کرد شوهرمه از سر کار اومده وقتی دید داداشم وارد شد گل از گلش شکفت فکر کن ماشد رفت تو اتاق یکی ده تومن از جیبش در آورد داد دست بچه هام که برید برا خودتون یه چی بعدا بخرید
ببین تا چه حد عشق پسرن تا قبل اینکه برادرم بخواد بیاد همون دوتا تی تاب بود ولی تا دید که رفتم به برادرم گفتم فورا باهام ریالی حساب کرد جای من بودی چه میکردی؟