دلم خیلی براش تنگ شده لعنت به جاریم که معلوم نبود این مریضی کوفتی از کجا اورد مریض شده بودن پسرش به طرف پسرم فوت میکرد بعد اینجوری شد
خودشونم دو روز درگیر بودن دخترش که اصن نیفتاد
مادرشوهرمم همینطور بعد به من میگفت چون تو انرژی منفی جذب میکنی برای همین مریض شدی
دیروز به خدا که نفس رفت با این ماسک و اینا یذره حالم بهتره که از دیشب باز تب دارم
پسرم یعنی انقدر درد کشید که میگم فقط دماغش مونده چهار روز تب شدید باز الان دو روزه سرفه شدید خواهرمم اسم داره نمیذارم بچت رو ببرن اونجا پیش مادرشوهرمه میدونم باز پس فردا شوهرم بهم میگه بی کس و کار یتیم