نمیدونم،شاید چون واقعا عشق مهمه، میدونی وقتی بهش فک میکنم اون روزارو تصور میکنم ک بدم میومد کنارش بخوابم اینکه همیشه غمگین بودم چون دوسش نداشتم شاید بازم جدا بشم اون روزا میگفتم من راضیم هرشب نون خشک بخورم بجای کباب ولی دلم خوش باشه الان همه تو زندگیشون مشکل دارن واقعا همه از یه راهی تو اذیتن
من مشکلم فقط این بی توجه بودنشه اصلا به دوس داشتنش شک کردم دیگه حالت عادت فقط سرش با فیلم دیدن و این چیزا گرمه ولی وقتی قهر میکنم فوقش یه روز تحمل کنه حتی مقصر باشم خودشو میکشه اشتی کنم ولی با بی تفاوت میشه اصلا گیجم نمیدونم
منم از صبح تا شب گریه میکنم اصلا افسردگی گرفتم ولی نه واسه بارداری نی دوتامون ازدواج دوممونه فکر کن شوهرم از صبح تا شب سر کاره 9ونیم میاد خونه میشه با گوشی فیلم دیدن انگار من وجود ندارم فوقش اخر شب دودقیقه منو بغل کنه یا نیازشو رفع کنه و بگیره بخوابه کل زندگی من همینه میگم حرف بزنیم میگه حرف چی حرفی ندارم راه دور هم ازدواج کردم خانوادمم نیستن سرم گرم اونا شه خستم دیگه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
18 ثانیه پیش
23 ثانیه پیش
26 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
