2777
2789
عنوان

دیشب شوهرمو زدم

37247 بازدید | 331 پست

دیروز شوهر خواهرم زنگ‌ زد به شوهرم و عقد محضر

برادرزاده ش دعوت کرد ولی شوهرم گفت نمیتونم بیام .‌تازه از سر کار اومده بود حوصله نداشته بود بره . منم بهش گفتم چطور دلت اومد بگی نه . باجناقت با دوق زنگ زده بود . 

گفت زنگ زده که الان داریم میریم محضر پاشو بیا منم تازه از سرکار اومدم خستم .‌.‌ خودشم عذاب وجدان گرفته بود .

تا اينجا كه همسرت محق بوده

ای کاش تا زمانی که من زنده ام ماشین زمان اختراع بشه و منم بتونم از استفاده کنم، باید برگردم به سالها قبل و از یه نَفَر خداحافظی کنم، چون اطمینان دارم جلوی رفتنش رو نمیتونم بگیرم.

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

من گفتم گناه داشت کاش میرفتیم .‌ داد زد که دیگه نمیخوام چیزی بشنوم . . منم گفتم اشتباه کردی قبول کن .‌

گفت خوب کاری کردم اصلا عقدشون به من ربطی نداره . بلند شد رفت تو پذیدایی در اتاقم بست . بلند بلند شروع کرد غر زدن

   بعدش زدیش؟

وطن پرندهِ پَر در خون.... وطن شِکُفتهِ گُل در خون.... وطن فَلات شَهید و  شب... وطن پا تا به سر خون... وطن تَرانه زِندانی... وطن قَصیدهِ ویرانی... بِخوان که دوباره بِخواند این عَشیره زندانی گُل سُرودِ شِکَستن را... بِگو که به خون بِسُرایَد این قَبیلهِ قُربانی حَرفِ آخرِ رفتن را...بِگو...بِگو که به خون میسرایم...با تَمامِ دِل و جاْنَم...حَرفِ آخر رَفتَن را....

فقط شوهرت دعوت بود؟ شما دعوت نبودی؟  

بعد معمولا تو محضر فقط فامیل های نزدیک میرن شوهر شما که خیییییییلی نسبت دوری داشته

گفتند که او عاشق گیسوی کمند است،،،موهای من از عصر همان روز بلند است 👧
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز