دیروز شوهر خواهرم زنگ زد به شوهرم و عقد محضر
برادرزاده ش دعوت کرد ولی شوهرم گفت نمیتونم بیام .تازه از سر کار اومده بود حوصله نداشته بود بره . منم بهش گفتم چطور دلت اومد بگی نه . باجناقت با دوق زنگ زده بود .
گفت زنگ زده که الان داریم میریم محضر پاشو بیا منم تازه از سرکار اومدم خستم .. خودشم عذاب وجدان گرفته بود .