از دیشب خواب ب چشم نیومد انقد ک گریه کردم
بچها ما اپیل ازدواج ب شوهرم ی دختری گه گداری پیام میداد شوهر من اون پیامو پاک میکرد
هرچی ب شوهرم گفتم کیه گف نمیشناسم
اسم اون دختر رضوانه بود
حتی تو گوشیش ابجیه رضوانه ام سیو بود
گفتم مگع میشه گف نمیشناسم خلاصه
منم ی روز بلاکش کردم
و پیش خودم ولش کن
تااااا
دیشب دیشب ی لحظه تلگرام خودم قطع بود ب شوهرم گفتم گوشیتو بده برم تو تلگرامت
ی چیزی ببینم داد زفتم دیدم تو سرچاش همون دختره ب اسم ی شرکت سیوه عکس پروفایلش دیدم شناختم قلبم داش میومد تو دهنم
بهش گفتم این همون دخترس گفت نه این ی شرکت این فلانه این بهمانه
منم نتونستم خودمو کنترل کنم کلی داد بیداد هرچی از دهنش در اومد بار من کرد هرچی دلش خواست بم گف گف برو گفت ب مرگ مادرم نمیخوامت هرچی خواست گفت من امرپز خونه اقوامش دعوتم نمیدونم چیکار کنم
حالم ب شدت بده خیلی بد