ما قرض داشتیم برای چک یکم پول کم داشتیم مادر شوهرم گفتم پول قرض بده چک پاس کنیم پس میدم گفت اول میدیدی پول داری بعد چک میدادی چرا جلو دادین گفتم فکر کردم وام تا اون موقع میدن که ندادن شوهرم شیر کردم باهاش دعوا کنه دعوا کرد گفت به زنم این حرفا زدی گفت نه به خدا بیا رو در رو کن گفت شوهرم طلا هات بده گرم پس میدم ماه دیگه چکم برگشت نخوره گفت نه من ابروم میره طلا دستم نباشه نمیشه دوشت آشنا چی میگن حالا من خودمم همه طلاهام دادم برای چک باز کم داریم بحث کردن قرار شد بده ولی از اون موقع با من سرسنگین قهره زنگ میزنه فقط سلام خدافظ چیکار کنم بنظرتون من باز خووم زنگ زدم گفتم مامان پسرت خودش شنیده گوشیم صدا ضبط میکنه وگرنه هیچ مادر فرزندی همو ول نمیگنن منم ادمی نیستم جدایی بندازم گفت باش خدافظ