من یه شوهر دارم که به نظرم «شوهر عمومیه
بیشتر از اینکه همسر من باشه، انگار متعلق به همهست و مدام سعی میکنه همهی اطرافیان ازش راضی باشن.
جالبه که قبل از ازدواج، آدمی بود که میگفت از زنها فراریه و اصلاً وارد این فضاها نمیشه. اما بعد از ازدواجمون کاملاً تغییر کرد. تو مهمونیهای خانوادگی و فامیلی، بهجای اینکه کنار من یا جمع مردها باشه، دوست داره بیاد تو جمع خانمها بشینه و حرفهای خالهزنکی بزنه. این فضا براش عادیه و انگار هیچ مرزی براش وجود نداره.
با همه همینه. با مادرش، خالهاش و عمهاش زیاد میشینه حرف میزنه و حتی گاهی غیبت میکنن. ساعتهای طولانی تو خونهی مادرشه و این فضا براش کاملاً طبیعیه.
از نظر مالی هم همین رفتارو با همه داره. خیلی راحت به اطرافیان پول میده معمولاًبا این توجیه که «گناه دارن» یا «کارشون گیره»، ولی نتیجهاش اینه که همه خیلی راحت ازش توقع مالی پیدا میکنن.
یه مدتی با یه خانواده خیلی صمیمی شده بود. رفتوآمد مستقیم با زنهای اون خانواده نداشت، اما سعی میکرد بهشون نزدیک بشه؛ مدام دربارهشون حرف میزد، نسبت به زندگیشون کنجکاو بود، تعریف و تمجید میکرد و تلاش میکرد ارتباطش با کل اون خانواده نزدیکتر بشه. بعد از مدتی دیدم با دختر همین خانواده نامزد کرده.
در عین حال به من میگه دوستت دارم.
مشکل من فقط زن دیگه یا پول نیست؛
مشکل اصلی شخصیته. آدمیه که با همه صمیمیه، مرز مشخصی نداره، میخواد دل همه رو به دست بیاره و هیچوقت یکی رو بهعنوان اولویت زندگیش انتخاب نمیکنه. من واقعاً از این مدل شخصیت متنفرم و دیگه تحملش برام خیلی سخته شما بگید چ رفتاری کنم