بخدا حاضرم خانوادم جلو سک بندازم از بچگی با بدبختی بزرگ شدم با بی پولی تهش خونه ماشین داشتن خوشی زد زیر دلشون همه به فنا دادن مام عین همیشه بچه طلاق شدیم زیر دست این بیشعورااینا به کار ایم چند سال بعد بدبختی کار کردم هیچی برا خودن جم نکردم که این مادر نکبت بارم غرورش له نشه کار کنه
اعصاب و روان برام نمونده حالا یه خاستگار دارم میگم با بابام در میون بزار میگه چیه اتیشت تنده؟
اره بی هنه کس آتیشم تنده از خونه زهر مار شما گم شم حتی به اون شخص گفتم عقدم رو میخوام بدون خانوادم باشه خودش خانواده منو دیده چه فتنه ای هستن