2777
2789
عنوان

🔸انگار 🔸

27 بازدید | 1 پست

انگار توی یه جنگل توی تاریکی رها شدم


انگار مشقامو ننوشتم


انگار یه پرنده ی توی قفسم


انگار غذام سوخته


انگار از اتوبوس جا موندم


انگار ماهی عید ام که دو سه روز بیشتر عمر نمیکنه


انگار کلیدامو جا گذاشتم پشتِ در


انگار ساعت وایستاده ولی من دیرم شده


انگار صدام میاد اما گوشِ کسی نیست


انگار بارون میاد و چترم یادم رفته


انگار یه چیزی کمِ، ولی اسمشو بلد نیستم


انگار دارم می خندم ولی دلم قهره


انگار همه چی سر جاشه، جز من


انگار دستام پره، ولی خالی ام


انگار اسممو صدا زدن، برنگشتم


انگار صبح میاد فقط برای بقیه


انگار یه خستگیه که با خواب خوب نمی شه


انگار دارم محو می شم بی سروصدا


انگار یه سؤالِ بی جوابم


انگار دلم می خواست یکی بفهمه بدون اینکه توضیح بدم


انگار هیچ کس نپرسید خودت چطوری؟


انگار یه خونه م که چراغاش روشنه


ولی کسی توش زندگی نمی کنه


انگار هرچی ساختم برای یکی دیگه بود


نه خودم


انگار هر شب خودمو جمع می کنم که فردا از نو بریزم


انگار یه خستگیه که اسمِ سن نیست اسمِ سال هاست


انگار زیادی فهمیدم وقتی هنوز وقتش نبود


انگار به خیلی چیزا رسیدم ولی به خودم نه


انگار همیشه جا برای بقیه بودبرای من،نه انگار هیچ کس نفهمید سکوتِ من انتخاب نبود اجبار بود

لطفا درخواست دوستی ندهید
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز