سلاممم من یه روز رفته بودم با مامانم پاساژ تا برای روز مادر براش کادو بگیرم و یه رفتیم تو قسمت لوازم تحریری اون پاساژ و چون من کتاب خون هستم رفتم تا به کتابا نگاه کنم و یه دختری رو هم اونجا دیدم کنارش رفتم و کتابارو که داشتم نگاه میکردم به من گفت کتاب میخونی؟ موهاش کوتاه بود و استایلش ایمو..خیلیییی خوشگل بود با ذوق گفتم آره گفت چی می خونی گفتم رمان و دارک رمنس اونم گفت عهه منم بعد یه چند تا کتاب به هم معرفی کردیم حرف زدیم و اینا...و قرار شد بریم کتابخونه و تا الان ۳ بار قرار گذاشتیم و تا خونشون هم رفتم آخرین بار و نمیدونم خیلی خوشحالم که دوست جدید پیدا کردم ولی خیلی هم دوسش دارم نمیدونم چیکار کنم):