چیکارکنم
چن روزه بشدت با بابام و مامانم بحث کردم اخه طلاهامو فروختن دادن جا بدهی داداشمو زنش
بعد دعوا ک خابیدم دیدم دایی خدابیامرزم اومده داداش بزرگمو عمومو با بابامو سوارتاکسی میکنه میبره
قلبم داره میاد تو دهنم چ خاکی بریزم تو سرم دارم میمیرم اخه این چ خوابیه خدا
وای دارم داغون میشم خدایاخودت رحم کن
صدقه
بيخيال بابا ي خاب الكيه
صدقه بده
صدقه بده نگران نباش
چون فکرت درگیر بوده دیدی بیخیال
خواب ها زاییده ی تفکر خودمونن
این داداشا جز دردسر هیچی ندارن ،مخصوصا بزرگه،منم تمام طلاهامو قایمکی از شوهرم فروختم دادم بدهی آقا
خودم دادم اتفاقا خاستم مشکلشون حل کنم و ازشون خاستم احترام بزارن وامی چیزی بگیرن الان مشکل منو حل کنن ولی ب ی ورشونم نیس برا همین بحث کردم
من چوب مهربونیمو خوردم اون لحظه خاستم کمکشون کنم و الان باید بمن احترام بزارن و پسش بدن ن بزنن ب بیخیالی ک بزار چن سال دیگه من الان ک سمعک میخام احتیاج دارم
