دیشب به پارتنرم گفتم بیا بریم بیرون گفت نمیتونم و کاردارم و منم با دوستام رفتم بیرون
و یک ساعت بعد خیلی اتفاقی یهویی پارتنرم و با دوستش تو خیابون دیدم و جلو نرفتم و واقعا شوکه شدم
بهش پیام دادم سلام عزیزم کجایی و اونم دو ساعت بعد جواب داد و گفت دوستش رفته دم خونشون و کلی اصرار کرده و اینم نمیخواسته بره ولی چون اون خیلی اصرار کرده رفته
و راستش من بعد این پیامش اصن دیگه هرچی گفت سین زدم جواب ندادم و بهم چند بار زنگ زد تا گفتم آره بیرون دیدمت و شوکه شدم چون گفتی نمیتونی بیای
بعد کلی عذرخواهی کرد و منم گفتم اوکی بیخیال
ولی نتونستم به صمیمیت قبل باشم چون راستش هنوز اون شوک اون لحظه داره اذیتم میکنه و اعتمادم ترک برداشته
و امروز به هم صبح بخیر گفتیم ولی هنوز حالم خوب نیس جفتمون هم سنمون کمه ۱۸ اینا