دیشب یه کارتون میدیدم شوهرم احساساتی شد رفتیم تو اتاق باهاش حرف زدم قول داد دست ب زنشو بزاره کنار کلا .و فحش ناموث بهم نده وقتی دعواش میشه باهام خودشو کنترل کنه بعد گفت توام قول بده گذشتتو فراموش میکنی گفتم تنها چیزی ک نمیتونم فراموش کنم از گذشته خانوادمه .خلاصه گزاشت دوباره باشون ارتباط بگیرم خیلی ذوق کردم و خوشحال شدم ولی خانواده من چون ازش بدی دیدن باش بد شدن چند ماهه
بخاطر همین یهو زد زیرش گفت نمیبرمت اصلا اگه بخوای بری منم تورو خونه خانوادم نمیبرم دیگه. مثل یه هم خونه باهات رفتار میکنم. تو ضعیفی اولین زنی هستی ک میبینم نمیتونه قطع ارتباط کنه کلا با خانوادش بخاطر زندگیش