خواهرم و نامزدش اومده بودن شهر پدرومادرم و منم از تهران اومده بودم.
رفیق صمیمی نامزدش هم اومده بود
تازه که باهم دوست بودن خواهرم و رلش این پسره گفته بود خواهر دوست دخترتو برای من اوکی کن و اونم گفت و من گفتم که نه و حتی اینستا پیام داد من جواب ندادم
بعد سه ماه الان با همون پسره و خواهرم اومده بودن با نامزدش
میرفتن بیرون خواهرم و نامزدش گفتن بیا
منم رفتم ب اصرارشون ک حالا ناراحت نشن
و این پسره که از من خوشش میومد هم بود
بعد دوروز ک رفتن نامزد خواهرم پیام داده بود اینستا که امیر ازتو خوشش اومده دیت اول میگ خواهرخانومت دختر خوبیه باادبه
من جاخوردم و خیلی ناراحت شدم چون همیشه نامزد خواهرم ادعای برادری داشت و الکی غیرت به خرج میداد
داخل پرانتز یه خواستگار داشتم رزیدنت سال اخر جراحی مغز و عصاب بود که نامزد خواهرم میگفت نه خوب نیست نمیتونه شلوارشو بکشه بالا ازبس درس خونده
الان چطور رفیقش که بوتیک زنونه داره مناسب یه دختری که رزیدنت جراحی میخونه هست؟؟
و کلا متوجه شدم که من درسته برادر ندارم و به هرکسی نمیشه گفت داداش
و این شخص فقط داماد اینده ماست نه برادر
از شدت ناراحتی فقط اشک میریختم و گفتم من امشب فهمیدم یه خواهر دارم و داماد داریم و برادر ندارم
و به هرشخصی نمیشه گفت برادر.
و انفالوش کردم و از فالوور هام ریمو کردم
و به خواهرم گفته بود اون خواهر دهاتیت دیگ حرفی ندارم توهم باید پشت من باشی.
و خواهرم ک پنج سالم ازم کوجیکتره دیگ باهام حرف نمیزنه.
و مهمم نیست
فقط میخوام بدونم حرفی که بهش زدم و انفالو کردنش درست بود؟؟؟