گاهی دوست داشتنت از حدِ دوست داشتن میگذرد...
میشود نفس کشیدن، میشود فکرِ بیاجازه، میشود دلتنگیِ بیقرار.
تو آنقدر در من ریشه دواندهای که حتی وقتی نیستی، همهچیز شبیه توست.
بیش از اندازه دوستت دارم؛
آنقدر که بلد نیستم نبودنت را تمرین کنم،
آنقدر که هر بار سکوتت،
یک سؤال بیجواب در دلم میکارد.
اگر روزی پرسیدند چرا اینهمه دوستش داشتی،
میگویم چون بلد نبودم کمتر دوست بدارم...
چون دلم اندازه نداشت،
و تو درست وسطِ تمامِ دل من ایستادهای.