2777
2789
عنوان

متنی که هرگز به دست صاحبش نرسید

62 بازدید | 0 پست

تو نبودی همه ی مردم شهر شبیه تو بودند

تو هستی اما من دیگر شبیه قبلا نیستم

شاید قسمت این بود

که نبیبنی ندانی نخوانی نشنوی احساسم را

نبودی ندیدی نشنیدی یا شاید نخواستی ببینی

چجور بی رحمانه در دریای دلتنگی ات در حال غرق شدن بودم

تو مرا در چشمانت غرق کردی

بهتر نبود میپرسیدی شناگرم یا نه؟

بهتر نبود غریق نجاتی داشتم

نه تو عین دریا بی رحم بودی

عزیز ترین هارو میگرفتی و پس نمیدادی

عین قلب من که که گرفتی در دستانت شکست و زیر پاهایت خورد شد

اما صدایش به گوش تو نرسید

رفتی

درست وقتی که باید جیزی میگفتی رفتی

درست وقتی که من ناشی به شنا دل به دریا زدم

من در حال غرق شدن بودم رفتی در حال دست پا زدن بودمرفتی

رفتی بی صدا رفتی

دروغ نگویم بارها در ذهنم از تو کمک خواستم نشد بگویم نشو بر زبان بیاورم

تو مرا با اخرین دست و پا زدن هایم در این عشق تنها گذاشتی و رفتی

حق داشتی تو اصلا نمیدانستی منچقدر مایل رسیدن به ساحل امن تو بودم.

حالا من مانده و نیمه جانی که خودم را سر پا کرده ام .

تو غریق نجاتم نشدی

موج آرام دریا هم نبودی

منتظری در ساحل هم نبودی

لطفا دیگر با ذوق چشمانت مرا به دریایی که مال دیگریست نکشان...!


ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792