2777
2789

ینی دیرتر از شبای دیگه میرسه

من کلی دیزاین و کیک ی لباس سفید خوشکل پوشیدم

کادو خریدم براش

ولی حداقل نکرد امروز ی ساعت زودتر تعطیل کنه بیاد

حتی خودمم امروز سرکار نرفتم که سرحال باشم

واقعا ناراحت و عصبی ام دیگه از این برنامه ها نمیریزم

نهایت بریم بیرون رستوران دیکه خودمو هلاک نمیکنم

زود قضاوت نکن

شاید اونم واست سوپرایز داره

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

بیخیال مردا این روزا دغدغشون خیلی زیاده میتونست یه روز تعطیل کنه ولی شاید واقعا نمیتونسته

همینکه دورهم ۲ ساعت هم خوش بگذرونید کلیه

الکی تلخش نکن برای خودت

کاربر قدیمی. [ هارمونی ] دستهايم را در باغچه مي كارم سبز خواهم شد كوچه اي هست كه در آنجاپسراني كه به من عاشق بودند، هنوزبا همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغربه تبسم هاي معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او راباد با خود برد   من پري كوچك غمگيني را مي شناسم كه در اعماق اقيانوسي مسكن دارد دلش را در يك ني لبك چوبين  مي نوازد، آرام، آرام.    پري كوچك غمگيني كه شب از يك بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

زود قضاوت نکنشاید اونم واست سوپرایز داره

من یادمه یبار شما گفتید روزی 4ساعت میخوابید میشه بیاید تاپیک اخرم به راهنماییتون نیاز دارم و اینکه ایا مشکلی براتون کم خوابی ایجاد نکرده؟مثلا حواس پرتی و..

فقط صنوبر🌹

واسم مهم بود زود بیاد

حالا شاید کار پیش اومده

تا نمیدونی موضوع چیه شلوغش نکن عزیزم

شاید یادش نیست

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792