2777
2789

قضاوتم نکنید من فقط دارم از یک ساعت گذشتم براتون میگم نه از تموم راهی که ایم چند سال اومدم


دخترم از بچگی خیلی چالش داشت از بد خوابی و دیر حرف زدن بگیر تا پولیپ بینی و گرفتگی نفسش وقتای سرماخوردگی


تمام اطرافیانم بهم میگن مادر به صبوری تو ندیدیم


دوماه گذشته هر هفته با روانشناس جلسه دارم چون به شدت لجبازع و حرف حرف خودشه ۶ سال و ۴ ماهشه


دکتر میگفت چون در مقابل گریه و لجبازی کوتاه اومدی یاد گرفته حرفشو به کرسی بنشونه


این مدت خوب راهو اومدم تمام نکاتی که گفتو رعایت کردم اما امشب دیگه به مرز جنون رسیدم چون هربار من در مقابل دخترم مقاومت میکنم اونم از یه راه دیگ وارد میشه حرفشو به کرسی بنشونه منم چون خودم بچگی حساسی داشتم مدام فکر میکنم اگه باهاش برخورد کنم درآینده مثل خودم مشکلاتی براش پیش میاد


امشب دیکه طاقتم طاق شد یکی زدم تو سرش دروغ چرا دوتام زدم تو پشتش


اما دیکه شروع کردم خودمو زدن تا دستم خسته شد زدم تو صورت خودم و گریه کردم گریه کردم تا مرز دراومدن چشمام گریه کردم رفتم جا نماز آوردم وضو گرفتم نشستم سر سجاده تا تونستم گریه کردم گفتم من نمیخوام یکی مث خودم بار بیارم خدایا چرا صبرم رو امتحان میکنی یهو دیدم دخترم در اتاقو باز کرد یه کاغذ رنگی به شکل نامفهوم تا زده بود انداخت تو اتاق درم بست گفت مامان اون هدیه توعه...منم رفتم بیرون گفتم بیا برو خونه مادربزرکت خونه نمون برو زنگ زدم برگرد تا تو راهرو رفت برگشت گفت بیا آشتی کنیم بغلم کرد رفت اومدم تو به حدی گریه کردم صدام دورگه شده چشمام پفه کرده ناراحتم اینقدر زدم رو پای خودم جای پنجم روی رون پام افتاده یکی از کاسه هامو برداشتم شکستم حس میکنم صبوری این ۶ سالم عقده شده رو دلم ...دلم میخواد برم حداقل امشب برم یه جای دیگه دور بشم از هرچی آشنا .

دخترت دقیقا همسن و سال پسرمنه

پسرم امسال کلاس اوله خیلی لجبازه اما من صبورنیستم مثل تو داد بزنه خراب کاری کنه بی برو برگشت بیرونش میکنم اونم واقعا ازم حساب میبره. روزاهرکارکنم نمیخوابه منم اجبارش نمیکنم سر شب 8نشده خوابش میکنم تا صبح

ماازدلگیری روزهایمان به" شب" پناه میبردیم....                        وازدلتنگی شبهایمان به" روز " واینگونه بودکه تمام جوانی امان ؛  درناتمام یک "انتظار" تمام   شد

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بچه ها خیلی باهوشند من راهشون رو یاد گرفتم حداقل در مورد دخترم

مثل آدم بزرگا باهاشون رفتار کن هر چیز خواست که غیر منطقی بود سعی کن باهاش حرف بزنی که اون به دردت نمیخوره کم کم میفهمه چی براش خوبه چی بد

https://eitaa.com/lady_stor

این درگیری ها برای هر مادر و فرزندی ممکنه پیش بیاد

مهم اینه شما انقدر اهمیت میدی به اینکه خوب رفتار کنی و نذاری کسی صدمه ببینه

همین که تراپی میری خودش کلی ارزش داره

شما مادر خوبی هستی عزیزم، اون بچه هم بچه خوبیه که با سن کمش سعی کرده از دلت دربیاره

تو عزیزدل اون بچه ای، اون هم همینطور

خداروشکر کنار همید🩷 شب زودتر بخواب و دیگه گریه نکن


امیدوارم روز به روز دلت آرومتر بشه

دیگه هم به خودت قول بده دستت روش بلند نشه، شده خودت رو بزن ولی اونو نه

لااقل نگذار زندگی طوری پیش برود که وقتی دنیا به آخر رسید، ببینی آن که از همه کمتر دوستش داشتی، خودت بودی.

سلام بابا حق داری شما هر جور حساب می کنم میبینم حق داری خب اما کلا یاد بگیر هربار فشار خشم خودت رو به نوعی خالی کنی همین بار که کاسه شکوندی نماز خوندی

در ضمن من تنبیه بدنی رو توصیه نمی کنم اما این کتک اگه نمیزدی جامعه بهش می زد

این درگیری ها برای هر مادر و فرزندی ممکنه پیش بیادمهم اینه شما انقدر اهمیت میدی به اینکه خوب رفتار ک ...

به خدا مربی مهدشهر بار میگی خدا برا دخترت حفظت کنه چقدر صبوری چقدر آرومی ولی امشب دیگه به سیم آخر زدم شاید اگه خودمو از پنجره پرت کنم بیرون آتیش دلم خاموش بشه همین الانم دوباره دارم گریه میکنه عاصیم عاصی من نمیخوام دستم روش بلند بشه من نمیخوام جای انگشتام روی بدنش بیوفته خدایا چرا امتحانم میکنی پدرمو دراوری من فقط ۲۶ سالمو هزار جور برنامه داشتم تا حالا تو زندگی از مرگ ناگهانی پدرم از زندگی با مادرشوهر از دیر حرف افتادن این بچه از ورشکستگی شوهر از ازدواج اجباری ....

به خدا مربی مهدشهر بار میگی خدا برا دخترت حفظت کنه چقدر صبوری چقدر آرومی ولی امشب دیگه به سیم آخر زد ...

عزیزدلم...

حرفهاتو که خوندم واقعا دلم گرفت. این همه فشار پشت سر هم، اونم تو این سن، واقعا کمر آدمو میشکنه. حق داری خسته باشی، حق داری کم بیاری. اما این اتفاق امشب نشونه بد بودن تو نیست، نشونه اینه که خیلی وقته داری بیشتر از حد توانت تحمل میکنی.


میدونم چقدر میترسی به دخترت آسیب بزنی و همین ترس یعنی همچنان یه مادر مسئول و مهربونی. اما یه چیزو بگم الان خودت زخمی ای... وقتی آدم به خودش صدمه میزنه یا به این فکر میافته که دیگه نباشه، بهتره هیچ کاری نکنه.


تو مقصر این همه درد نیستی. اینا امتحان خدا نیست، جمع شدن سالها غم بیپناهیه... خیلی هم سخته واقعا

قرار نبوده همه چی رو یه تنه بکشی،


من هستم عزیزم، کنارتم لطفا خودت به خودت رحم کن و به خودت آسیب نزن. همین که میگی نمیخوام دستم روش بلند بشه یعنی آدم خوبی هستی، فقط خسته شدی.

فردا بهتر میشی، امون بده باشه

لااقل نگذار زندگی طوری پیش برود که وقتی دنیا به آخر رسید، ببینی آن که از همه کمتر دوستش داشتی، خودت بودی.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  3 ساعت پیش
توسط   naziiiiiiiiiiiii6971  |  4 ساعت پیش