من الان یک ساله که ازدواج کردم البته یک سالم نشده امسال روز زن با شوهرم سر ماسائل خیلی الکی قهر بودیم بعدظهر مامانش زنگ زد بیایین شام خونه ما گفتم بریم بیرون میخوام برا مامان خودمم مامان تو یه چیزی هدیه بخرم برا روز مادر گفت نمیخاد پول نداریم ی کیک میگیرم برا خونه مادرم رفتیم کیک فروشی قیمت کیک ها هم بشدت بالا بود (شوهرم دانشجو و شغلی نداره بعضی وقتا میره اسنپ)رفتیم شیرینی فروشی نیم ساعت معطل بودیم بهش گفتم زود باش دیگه یه کیکی انتخاب کن بریم دیگ گف یه لحظه خفه شو واقعا الان عصبیم یعنی تو وضعیم که یک کیک نمیتونم برای مادرم روز مادر بخرم 🥲گفتم اوکی من میرم بیرون خودت انتخاب کن بیا با حالت قهر گف بخدا بری دگ نه من ن تو منم واستادم تا انتخاب کرد و خرید خیلی قلبم شکست تو ماشین گفت این کیک برا دوتاتونه هم تو هم مامانم اون شب تموم شد صبش که دقیقا روز مادر بود تولد بابامبود بابام اینا یه شهر دیگه هستن گفتم بریم براش تولد بگیریم چون بابا برا شوهرم تولد گرفتن سوپرایزش کرد و براشهدیه گرفت ...