والا من دوازده ساله ازدواج کردم حیا دارم. دوماه پیش سنتی رفتیم خواستگاری و بله دادن و گفتن ما بعد جواب مثبت دادن عقد میکنیم و اصلا دوران آشنایی نداریم. با موجود مخالفتام ولی داداشم قبول کرد و رفتن دنبال کارای عقد و ازمایش کلاس و و خرید و ده روز بعد اولین دیدار عقد کردن. عروس تعریف میکنه تو اون فاصله که محرم نبودن و نیرفتن دنبال خرید گردن عروس سیاه و کبود... بعد عقدم کلا جمع کرد اومد خونه مادرم و یک اتاق مادرم براشون آماده کرد و اونجا هستن. من به مادر دختره قبل عقد گفتم ما رسم نامزدی و آشنایی داریم هنوز شناخت نداریم. مادرش گفت نه اول محرم بشن دیگه اتفاقی هم بینشون بیفته خیالمون راحته. الان میفهمم چی میگفته... دختر حداقل یکم ناز میکردی
الان تازه دارن آشنا نیشن هر رفتار و اخلاق بدی از داداشم ببینه فوری قهر میکنه یا به من زنگ میزنه بهدمدرم میگه به مادرم میگه و..... به همه چیز داداشمم گیر میده . خیلی چیزاشو حق داره واقعا ولی بین خودشون باید حل کننن