دو شبه رو یه تخت میخوابیم ولی پشت میکنیم بهم
سر اینکه من پنجشنبه رفتم خونه مامانم جمعه زنگ زد که تا نیم ساعت دیگ میامما همهنوز شامنخورده بودیم کیکی که برای روز مادر برای مامانمم گرفته بودیم نخورده بودیم گفتم دیرتر بیا گفت به من مربوط نی شما برنامه جدا دارید مامانم زنگ زد بهش گفت دیرتر بیا خوب گفت تا یک ساعت دیگ میام اگه اومد که هیچی اگه نیومد دیگ نمیخواد بیاد دوباره دو ساعت دیگ گذشت پیام داد به مر با داداشت بیا (انگار داداش خودش ماشینو برده بود ماشین نداشت)به اونا هم بگو دیگ برنامه جدا نچینن دیگ اومدم خونه اصلا حرف نزد تا خودم رف سرکار پیام دادم گفت از این به بعد رفتمخونه بابامخودت میای دنبالم داداشم وظیفه نداره منو بیار گفت هر جور رفتی خودت میای گفتم من کار ندارم خودت میای گفت غروب که اومدم خانوادمو ورمیدارم میریم خونه شما تا تکلیف معلوم شه ولی باز اومد خونه حرفی نزد
چکار کنم آخه