میدونم قبلا هم گفتم تاپیک قبلم،ولی به قدری دلم گرفته ک خابم نمیبره
با ی بچه کولیکی وخستگی مداوم،داشتم نودل درست میکردم برا شوهرم حین خالی کردن آبش ریخت روی دستم داد زدم آتیش گرفت انگار کل وجودم
شوهرم اومد بجای کمک فقط داد زد سرم ک این چ وضعشه این مسخره بازیا چیه بلد نیستی فقط میتونی گند بزنی و...
منم با گریه بچمو برداشتم اومدم تو اتاق
بعدش ب عذاب وجدان افتاد و اصرار ک بیا بخور ومن نمیرفتم،و ب همین خاطر بدتر رفت تو قیافه کلا
انقد دلم گرفته ک نگو قلبم داره میترکه