امروز صبح خوابیده بودم تو عالم خواب نمیدونم چطور شد رفته بودم بغل همسرم یعنی دوتا اتاق دارن من و شوهرم تو اتاقی هستیم که تلویزیون آشپزخونه هست یدفه اومد بالا سرم دید منو اینجوری هم خودم خجالت کشیدم هم اون یجوری شد کلا انگار بدش اومد واقعا سخته اینجوری زندگی کردن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم یکخوابس یه اتاق خواب که پدرو مادرشوهرت میخوابه و یدونه پذیرایی که شما و همسرتی... نباید قبول میکردی اینجوری اصلا حریم شخصی نداری خو زن و شوهرین اینجوری که نمیشه یهو یکی خواست بره دسشویی یا اشپزخونه کلا میبینتتون