یه اتفاقاتی پیش اومد رفتم دفتر مدیر بعد من اصلا از مدیره نمی ترسم ولی دفترش خیلی پاهام میلرزید کلا همیشه همینم بعد یه جیزی هم به معلم ادبیات گفته بودم رفت با خانم ناظم صحبت کرد از استرس مردم حالا اومدم خونه منی که تاحالا صورتم جوش نزده بود ۷ تا جوش کنار هم زده رو سمت چپ چونم