ما ۷ ساله باهم دوست بودیم الان چندماهی میشه که باهم نامزد هستیم اون خیلی واسه بدست اوردنم تلاش کرد خیلی دوستم داره امااا هوله بهم خیانت میکنه هربار ک میفهمم خیانت کرده ولش میکنم میفته ب التماس ک تروخدا برگرد هرکاری میکنه ک برگردم واسطه میزاره ک بیان راضیم کنن به سختی و باکلی واسطه برمیگردم الان دوباره فهمیدم دوست دختر داره خیلی حالم بد شد اون بممیگه تو زن زندگیمی این همه سال ب پات موندم و برات تلاش کردم میگه اینارو دوست ندارم سرگرمی بیش نیستن!مادرشوهرمم ازاین حرفا میزنه میگه پسرم عاشقته تورو بااینا عوض نمیکنه حالم بده افسرده شدم نمیزاره جداشم هربارمیخوام جداشم واس منو خونوادم آرامش نمیزارن نه یبار نه دوبار نه سه بار هی به خونوادمزنگ میزنن اونقد زنگ میزن میرن میان خونمون تا برگردم همه چی اروم میشه بنظرتون تواین شرایط چیکارکنم؟هم از ادامه دادن هم از جداشدن میترسم صبرکنم واسش درست میشه؟اصلا چرا وقتی این همه عاشقمه ومیترسه از دستم بده بهم خیانت میکنه
عاشقت بود که خیانت نمیکرد میگی نه امتحان کن بگو منم خیلی دوستت دارم و مثل خودت میخام دوس پسر بگیرم برا سرگرمی مرد زندگیم تویی بقیه سرگرمین🌝 مگه بچه ای که با دوتا حرف سرتو شیره میمالن.. متاسفانه توی تله عزت نفست گیر افتادی برو روانشناس تا بتونی خودتو رها و آزاد کنی قبل اینکه خدای نکرده مریض شی...
هیچی باهاش بمون مرد زندگی هست چون مامانش گفته و خودش هم پشیمون میشه بعد خیانت
خیانت هم نمک زندگیه
اعتماد هم کی داده کی گرفته
هول بودن هم که مده
خدایا «حیات» ما رو چنان قرار بده ک در « ممات»ما «مردم» اندوهگین و«هرزهگان»شادمان شوند. وهذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان! من هموطنانی در ترکیه ،سوریه،یمن،امریکا،فلسطین،عراق ،فرانسه ،لبنان و... دارم و بیگانگانی در شهرهای ایرانم 💔همین قدر تلخ💔.