گفتم من با جاری و خواهرشوهر قطع رابطه بودم و اونا مقصر بودن
بعد دیروز جاری زنگ زد حال و احوال کرد عید تبریک گفت منم گفتم حتما آشتی می خوان بکنند
همیشه ناهار خونه مادرشوهر می رفتم تا شام که اونا بیان برمی گشتم
چشمتون روز بد نبینه موندم ام اونجا
محل سگ به من ندادن
به پا برادرشوهر بلند شدم محل نداد به من و فقط به جاری دیگه کفت بشین
خودم نشستم محل به من ندادن خودم نشستم سرجام
اونم همون برادرشوهر که تلفنی وقتی شوهرم جواب نمی داد باهاش حرف می زدم
حرف نردن باهام البته من با جاری ریگه م که قهرم حرف نزدم بقیه هم فقط یه سلام سرد دادن
خیلی بد ضایع شدم
خدایا اینا دیگه کین چرا خوب زنگ می