از ۱۳ سالگی برادرم و خانمش طبقه بالای خونمون زندگی میکنن از همون اول حرفایی میزد مثل اینکه الکی درس نخون آخرش هیچی نمیشی موقع کنکور همش دعوا راه مینداخت تمرکزمو نابود کرد یه سال پشت موندم همش میگفت باید بری دانشگاه میخوای چکار پشت بمونی فک کردی پزشکی قبول میشی بعد از یکسال رفتم دانشگاه همش میگفت رفتی دانشگاه فکر کردی آدم شدی برای خواستگارام نظر میداد خواستگار داغون داشتم میگفت فکر کردی کی هستی برو باهاش ازدواج کن مگه کی هستی من الان ۲۸ سالمه ولی به شدت افسرده زنداداشم عین مادرشوهر بود برام مامانم بیسواده و هیچوقت ازم دفاع نکرد خانوادم مقصر هستن هیچوقت نمیبخشمشون هیچوقت