2777
2789

بخاطر شغل همسرم مجبور شدیم

از محل زندگی خودمون جابجا بشیم

خونه خودمون به مدت دوسال دادیم اجاره

وقتی خواستیم برگردیم بنا به قرار داد نمیشد بریم خونه خودمون

ما به مدت دوماه رفتیم سوئیت مهمان خونه پدر همسرم

اون سوئیت با خونه جاریم دیوار مشترک داشت

بارها وباره بدون اینکه ازش بپرسم که صدا میاد یا نه

میگفت ااااصلا صداتون نمیاد

درحالی که صدا اونا می اومد صدای گریه بچه اش و حرف زدناشون

تااینکه یه روز از دهنش در رفت

درمورد به مهمونی که باهم دعوت بودیم حرف شد

گفت آره همون مهمونی که ارشان توحموم داشت شلوغ میکرد بعد بلند بلند خندید

من فقط نگاهش کردم فهمید سوتی داده گفت ارشان رو زانو من بزرگ شدها

دلم میخواست بزنمش😫

دیگه بعد این داستان هییییییچ وقت بهش اعتماد نکردم خودشم قشششنگ متوجه شده

فکر نمیکردم در اون حد آدم بیخودی باشه


بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خب صدا بره بیاد الان تمام خونه های دو واحدی همینه چه میشه کرد یه بار همسایه گفت صدامون میاد من گفتم نه ما بچه کوچیک داریم صدای شما توش گمه اینجوری گفتم بنده خداها راحت زندگی کنن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز