شوهرم آدم نماز خونی بود از اول بعد ازدواج کم کم باهم رفتیم مسجد کم کم دعا و قران و روزی۱۰۰۰صلوات شروع شد .طوری بود که هرروز از هم میپرسیدیم امروز چه صواب بزرگی تونستی انجام بدی . کم کم کتاب شد بخشی از روتین زندگیمون شوهرم داعم کتاب میخونه محل کارش دوستایی پیدا کرد از خودش مومن تر . تو جنگ ۱۲روزه اسم نوشت برای رفتن ب تهران و کمک های داوطلبی بیمارستانی اونجا .الان وقتی حقوقش میاد اول قسطا و بعد ب نیازمندا کلی کمک میکنه بعد خرج میده .عضو باقیات و صالحات شده جدیدا فرزند معنوی داره و خرج اونم میده. پدر و مادرشو پوشش میده خرج و دوا درمونشون.
طوریه ک فامیلا میگن ما دور هم جمع میشیم میگیم ما با این حقوق خوبمون تو خرجمون کم میاریم فلانی (شوهر منو میگن)چجوری با این حقوق کم خرج خانوادشم میده؟منم میگم پدر مادرش راضی باشن خدا خودش ب مالمون برکت میده . نماز شبش جدیدا ترک نمیشه بعد نماز صبح ظهر شب قضا میخونه. الانا دیگع حس میکنم تو این دنیا نیست تو آسموناست خیلی ازش عقب افتادم🥺😭.
داعم منتظرم جنگ بشه و بره شهید شه 😭 میدونم شهید میشه از سال اول ازدواج فهمیدم🥺
ببخشید طولانی شد نیاز داشتم ب دردودل