واقعا بعضی وقتا خسته میشم با اینکه ازدواجون عاشقانه بود و ۶ سالو نیم دوست بودیم از روز اول که باهاش دوست شدم ۱۸ سالش بود ۳ سالم هست ک ازدواج کردیم روهم رفته ۹ سالو نیمه باهمیم از روز اول همین بود من فکر کردم درست میشه
به لباسام گیر میده ب راه رفتنم گیر میده به کفشام ب اینکه جایی برم طرفم مرد باشه بخوام حرف بزنم هیچ جام که تنها نمیرم برم قیامت میکنه تو خیابون حواسم نباشه ناخوداگاه ب کسی نگاه کنم جبهه میگیره میگه کیو نگاه میکردی؟؟
اینمبگم اصلا و اصلا شکاک نیستا سالهاست حتی یبار بگوشیم سر نزده فقط خیلی گیره دیگه
بریم مغازه چندتا مرد باشن با خودشم برم میگه نمیخاد بریم جای دیگه
خسته کنندستت