صبحا ک میر سرکار سر خیابون اصلیمون ی پدرو دختر هستن
اون بابای هرزش سرتاپامو برانداز میکنه انگار ک لختم جلوش بعد دخترش به من چش غره میره خراب تر از باباش
انگار من مقصرم ک بابای هولش به من نگاه میکنه ادم ندیده ی بدبخت
حالا من چی تنمه ی شلوار نیم بگ لی. ی سوییشرت بلند تا نزدیکای زانوم 😐ساعت 8صبح
خداروشکر عیب از من نیست فردا صبح قرارع با پدرم برم ببینم مشکلشون چیه
چون این روند الان دقیقا دو ماه که رو مخ منه متاسفانه راه دیگه ایم نیست ک از ی راه دیگه برم
به نظرتون کار درستیه ک با پدرم برم؟؟؟؟