بیست سالمه یک ساله عقد کردم
من مجرد بودم هیچکار نمیتونستم بکنم حتی زیر ابرو اجازه نداشتم بردارم
ازدواج که کردم موهامو رنگ کردم با من دعوت کرد که چرا تو عقد موهاتو رنگ کردی نذاشتی واسه عروسیت؟!
رفتم ناخن کاشتم هر چند وقت یه بار بحث درست میکنه میگه چرا پول الکی میری میدی به کاشت ناخن ؟؟ همش دخالت میکنه فکر کردم ازدواج کنم دست از سرم بر میداره دیدم نه بابا بدتر شد . امروز وقت ترمیم ناخن دارم اومدم خونه مادر شوهرم چون سالن زیبایی که ناخن کارم توش کار میکنه نزدیک خونه مادر شوهرمه . بعد خواهرم زنگ زده میگه مامان گفته نری واسه ناخنات باز الکی پول بدی اگه بیای بگی ناخنام قارچ گرفته من میدونم و تو 😐😂 حالا ناخن کار من کارش خیلی تمیزه بعدم به خواهرم گفتم به مامان بگو به تو ربطی نداره .
امکانشو ندارم زودتر برم سر خونه زندگیم
نگین با مامانت اینجوری حرف نزن برین تاپیک های قبلیمو بخونین میفهمین چی میگم